دیواری که ساخته ای
از قامت من
بسی بلند تر است
حتی
سایه ها
به آن بالا
نمی رسند
حالا
تو
به توانایی خود
بناز
اما
برای فرار من
از زندان اندیشه ات
دیوار دیگری
بساز
Sunday, June 24, 2007
خواب
آنقدر دلم می خواهد بخوابم
که انگار
ناخواسته
مرگ خود را آرزو می کنم
آه خدای من
این چه تمنایی ست
شاید
اگر
آزار کابوس ها می گذاشت
من نیز می توانستم
با رویایی
بیدار بمانم
که انگار
ناخواسته
مرگ خود را آرزو می کنم
آه خدای من
این چه تمنایی ست
شاید
اگر
آزار کابوس ها می گذاشت
من نیز می توانستم
با رویایی
بیدار بمانم
Saturday, June 16, 2007
چه
ما
چه ساده
برگذار می شویم
گاه جشن ایم و
گاه عزا
انگار که مجلسی
بی حضور آدم
به بر پایی خود ببالد
ما
چه ساده
می گذاریم و
می گذریم
چه ساده
برگذار می شویم
گاه جشن ایم و
گاه عزا
انگار که مجلسی
بی حضور آدم
به بر پایی خود ببالد
ما
چه ساده
می گذاریم و
می گذریم
Tuesday, June 05, 2007
Subscribe to:
Posts (Atom)