Wednesday, September 29, 2010

سفر

من از مغز فاصله های دور

به قلب نور

سفر می کنم

کیست که بگوید تو کیستی

اینجا چه می کنی

به دنبال چیستی

بیگانگی را چه سود

در سرزمین "همین ست...هر چه بود

آه ای طلوع پاییزی

ای که از امید و نظاره لبریزی

من از تو نخواهم گسست

به زیر این همه آوار تحمل و تحمیل

 نخواهم شکست

چنین ست...هر چه هست

Wednesday, September 15, 2010

بازی

من
هیچگاه
قافیه ای نساختم
اصلا
شعر من
هیچگاه
قافیه نداشت
از این رو
من
هیچگاه
قافیه را نباختم