پنهان و پيداست
آفتاب
و زمين
زمزمه دارد با ابر
نم
نم
نم
مي بارد باران
آنك
پرنده ندا مي دهد
غنچه اي روييده ست
يعني
چشم باغچه باز هم
نو بهاري ديده ست
Tuesday, March 21, 2006
Wednesday, March 15, 2006
ترانه 2
به سادگي يك دست
به تنهايي يك خواب
آمدم كه بگويم
باور كن
اين ترانه را
باور كن
آمدم
كه
بگويم
به
تو
به سادگي
به زلالي
مثل آب
باور كن
دستم را
قلبم را
و نامم را
بر
تمام
ترانه ها
براي
تو
به تنهايي يك خواب
آمدم كه بگويم
باور كن
اين ترانه را
باور كن
آمدم
كه
بگويم
به
تو
به سادگي
به زلالي
مثل آب
باور كن
دستم را
قلبم را
و نامم را
بر
تمام
ترانه ها
براي
تو
Saturday, March 11, 2006
تو 2
سخن گفتن از تو
سخاوتي مي خواهد
سخاوتي كه تنها
از آن توست
برازنده نام توست
كلام
ارتباط صميمانه واژه هاست
و شعر
نهايت اين ارتباط
نهايت اين صميميت عاشقانه است
سخن گفتن از تو
آري
نهايتي مي خواهد
نهايتي كه تنها
از آن توست
برازنده نام توست
سخاوتي مي خواهد
سخاوتي كه تنها
از آن توست
برازنده نام توست
كلام
ارتباط صميمانه واژه هاست
و شعر
نهايت اين ارتباط
نهايت اين صميميت عاشقانه است
سخن گفتن از تو
آري
نهايتي مي خواهد
نهايتي كه تنها
از آن توست
برازنده نام توست
Friday, March 10, 2006
تو
در دلم پروانه اي پر مي زند
بر لبم لبخندي ست
سلام اي نسيم
سلام اي عابر
سلام اي شاعر
كجاست عاشقانه اي
تا بسازم ترانه اي
براي تو
براي تو
اي كاش مي توانستم
اي كاش مي دانستم
چگونه
چگونه انگار
عاشق مي شوم
عاشق
بر لبم لبخندي ست
سلام اي نسيم
سلام اي عابر
سلام اي شاعر
كجاست عاشقانه اي
تا بسازم ترانه اي
براي تو
براي تو
اي كاش مي توانستم
اي كاش مي دانستم
چگونه
چگونه انگار
عاشق مي شوم
عاشق
Friday, March 03, 2006
سوگند
اگر در توانم بود
از باغ سرسبز شادماني
غنچه اي جاودانه مي چيدم
و به گلدان شيشه اي قلب ات مي سپردم
و اگر دستانم مي رسيد
از آسمان آبي رنگ آرامش
پرنده اي فناناپذير مي گرفتم
و در قفس كاغذي ذهن ات رها مي ساختم
و اگر گذارمان مي افتاد
از ساحل گرم محبت
صدفي كهن برمي داشتم
و با رشته اي از سوگند
به گردن ات مي آويختم
و اگر آزادي
واژه اي بيش نبود
هرگز نمي گذاشتيم
كه از سر زبانمان
به بيرون لغزد
از باغ سرسبز شادماني
غنچه اي جاودانه مي چيدم
و به گلدان شيشه اي قلب ات مي سپردم
و اگر دستانم مي رسيد
از آسمان آبي رنگ آرامش
پرنده اي فناناپذير مي گرفتم
و در قفس كاغذي ذهن ات رها مي ساختم
و اگر گذارمان مي افتاد
از ساحل گرم محبت
صدفي كهن برمي داشتم
و با رشته اي از سوگند
به گردن ات مي آويختم
و اگر آزادي
واژه اي بيش نبود
هرگز نمي گذاشتيم
كه از سر زبانمان
به بيرون لغزد
فرياد
غوغاي باد
قيلوله ابر را
پاره مي كند
پيش از آنكه ببارد
بر رخوت زمين
من ناگزير
فرياد مي زنم
سكوت ام
از آن تو
پيش از آنكه برخيزي
از خواب
اين رويا را
ببين
قيلوله ابر را
پاره مي كند
پيش از آنكه ببارد
بر رخوت زمين
من ناگزير
فرياد مي زنم
سكوت ام
از آن تو
پيش از آنكه برخيزي
از خواب
اين رويا را
ببين
Subscribe to:
Posts (Atom)