Monday, June 26, 2006

زن

بر شانه هاي سپيد كدام خاطره
تو را مي برند
زيبا زن
اكنون
در گذر از كوچه پس كوچه هاي زمان
بر سر كدام پيچ در پيچ طولاني
ايستاده اي
با رويي گشاده
در انتظار لبخندي
زيبا زن
اينجا كه نيستي
آنجا كه نيستي
بگو پس كجا
تو را مي توان ديد
زيبا زن
آيا صداي تو را
در يخبندان كدام سرزمين
به گرمي
و به آرامي
هنوز
مي توان شنيد
زيبا زن
از اين پس
تو تنها نخواهي بود
هرگز
هرگز
تو
تنها
نخواهي
بود
زيبا زن
بدرود

Saturday, June 24, 2006

ماجرا

رفته بودم كمي باد بياورم
با همه توفان ها بازگشتم
چه خوب شد
در اين ماجرا
به دنبال باران
نبوده ام

Monday, June 12, 2006

دارايي

سكوت
تمام سرمايه ام بود
در يك كلام
آن را
به تو بخشيدم
اكنون
تو
صاحب تمام سرمايه ام هستي
در يك كلام

Monday, June 05, 2006

توان

در ميانه هستي
با هرچه مرگ آلود
مي ستيزم
هنوز
در من
توان رسيدن هست
به آرزو ها و رويا ها
با تو
مي دانم
مي توانم بود
تا فردا
همين كافي ست
با من بمان
بمان تا من
آنگاه
هر لحظه
به احترام تو
بر مي خيزم
تا فردا
همين كافي ست