تهی از تو
که
تهی
بودی
پس
نتیجه یکسان است
تهی
از تهی
یعنی
تو
هرگز
نبودی
Saturday, December 08, 2007
Monday, November 05, 2007
بهانه
هرگز برای دوست داشتن،به دنبال باران و بهار و بابونه
نباش.گاهی در انتهای خار های یک کاکتوس به غنچه ای
می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
پریسا
بارانی
بهاری و بابونه
در انتهای خود
به تو می رسم
بر لبم
نوری
جاری ست
نباش.گاهی در انتهای خار های یک کاکتوس به غنچه ای
می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
پریسا
بارانی
بهاری و بابونه
در انتهای خود
به تو می رسم
بر لبم
نوری
جاری ست
Thursday, November 01, 2007
شکرانه
اینجا
نام گلی
بر لبم
چکیده است
آنجا
قطره ای
از هوا
به شکرانه
از اشکی
به اشکی
سرود ستاره
بازی فلک
تنها
بهانه است
من می روم
تو می مانی
برای زندگی
این
تنها نشانه است
نام گلی
بر لبم
چکیده است
آنجا
قطره ای
از هوا
به شکرانه
از اشکی
به اشکی
سرود ستاره
بازی فلک
تنها
بهانه است
من می روم
تو می مانی
برای زندگی
این
تنها نشانه است
Saturday, October 06, 2007
ما ندگار
من
به تو
نمی نگرم
در
تو
می نگرم
پاییز من
لبریز از
نگاه است و
سرشار
از
انتظار
آوازت کو؟
پروازت کجا
جا مانده ست ؟
بر تکه های اندیشه ام
تنها
حضور تو بر
پا مانده ست
به تو
نمی نگرم
در
تو
می نگرم
پاییز من
لبریز از
نگاه است و
سرشار
از
انتظار
آوازت کو؟
پروازت کجا
جا مانده ست ؟
بر تکه های اندیشه ام
تنها
حضور تو بر
پا مانده ست
Monday, September 17, 2007
با گلبرگ
نه می روم
نه می مانم
نه می گویم
نه
سکوت می کنم
با گلبرگی
در دست ام
به سویت می آیم
نه نگاه می دارمت
نه رهایت می سازم
با گلبرگی
در دست ات
باز می گردم
نه می دانم
نه
نمی دانم
نه می مانم
نه می گویم
نه
سکوت می کنم
با گلبرگی
در دست ام
به سویت می آیم
نه نگاه می دارمت
نه رهایت می سازم
با گلبرگی
در دست ات
باز می گردم
نه می دانم
نه
نمی دانم
Saturday, September 01, 2007
دوباره
لحظه ای و بس
به اندازه نفس
روزنی
نوری
عبوری
از پس دیوار
که اندیشه فرار
از اینجا
شروع می شود
من
فریاد
نمی زنم
فکر می کنم
شاید
دوباره
می شد
کاری کرد
لحظه ای و بس
در اندیشه قفس
روزنی
نوری
حضوری
که شاید
دوباره
می شد
کاری کرد
به اندازه نفس
روزنی
نوری
عبوری
از پس دیوار
که اندیشه فرار
از اینجا
شروع می شود
من
فریاد
نمی زنم
فکر می کنم
شاید
دوباره
می شد
کاری کرد
لحظه ای و بس
در اندیشه قفس
روزنی
نوری
حضوری
که شاید
دوباره
می شد
کاری کرد
Tuesday, August 28, 2007
تا تو
آسمان ها
کوه ها
دشت ها
دریا ها
پرنده ها
صخره ها
علف ها
ماهی ها
و گل ها
و گل ها
و گل ها
اینها
همه
تا تو
هستی
خوب اند
وقتی نباشی
اینها
همه
جمع اند و
من
مفرد
کوه ها
دشت ها
دریا ها
پرنده ها
صخره ها
علف ها
ماهی ها
و گل ها
و گل ها
و گل ها
اینها
همه
تا تو
هستی
خوب اند
وقتی نباشی
اینها
همه
جمع اند و
من
مفرد
Monday, August 20, 2007
نادان
تو نادانی
نمی دانی
اگر می دانستی
می توانستی
و اگر می توانستی
شاید
می خواستی
اما
نه
تو
نمی خواهی
زیرا نمی توانی
چرا که
نمی دانی
آری
پس
تو
نادانی
نمی دانی
اگر می دانستی
می توانستی
و اگر می توانستی
شاید
می خواستی
اما
نه
تو
نمی خواهی
زیرا نمی توانی
چرا که
نمی دانی
آری
پس
تو
نادانی
Thursday, August 02, 2007
Monday, July 16, 2007
Wednesday, July 04, 2007
صورتی
از ورای هر بدرود
به درودی دوباره رسیده ام
در من کلامی تکرار می شود
صورتی
ساده
صمیمی
اعتماد می کنم
چرا که زیباست
و ناگزیر
خورشید من
از مشرق صدا
طلوع می کند
و در مغرب سکوت
به خواب می رود
به درودی دوباره رسیده ام
در من کلامی تکرار می شود
صورتی
ساده
صمیمی
اعتماد می کنم
چرا که زیباست
و ناگزیر
خورشید من
از مشرق صدا
طلوع می کند
و در مغرب سکوت
به خواب می رود
Sunday, June 24, 2007
بلند
دیواری که ساخته ای
از قامت من
بسی بلند تر است
حتی
سایه ها
به آن بالا
نمی رسند
حالا
تو
به توانایی خود
بناز
اما
برای فرار من
از زندان اندیشه ات
دیوار دیگری
بساز
از قامت من
بسی بلند تر است
حتی
سایه ها
به آن بالا
نمی رسند
حالا
تو
به توانایی خود
بناز
اما
برای فرار من
از زندان اندیشه ات
دیوار دیگری
بساز
خواب
آنقدر دلم می خواهد بخوابم
که انگار
ناخواسته
مرگ خود را آرزو می کنم
آه خدای من
این چه تمنایی ست
شاید
اگر
آزار کابوس ها می گذاشت
من نیز می توانستم
با رویایی
بیدار بمانم
که انگار
ناخواسته
مرگ خود را آرزو می کنم
آه خدای من
این چه تمنایی ست
شاید
اگر
آزار کابوس ها می گذاشت
من نیز می توانستم
با رویایی
بیدار بمانم
Saturday, June 16, 2007
چه
ما
چه ساده
برگذار می شویم
گاه جشن ایم و
گاه عزا
انگار که مجلسی
بی حضور آدم
به بر پایی خود ببالد
ما
چه ساده
می گذاریم و
می گذریم
چه ساده
برگذار می شویم
گاه جشن ایم و
گاه عزا
انگار که مجلسی
بی حضور آدم
به بر پایی خود ببالد
ما
چه ساده
می گذاریم و
می گذریم
Tuesday, June 05, 2007
Sunday, May 27, 2007
مدار
برای زمین من
آسمان تو
تنها
با یک ستاره کافی بود
به شرطی که
مدارم را می فهمید
و تا پایان عمرم
خاموش نمی شد
آسمان تو
تنها
با یک ستاره کافی بود
به شرطی که
مدارم را می فهمید
و تا پایان عمرم
خاموش نمی شد
Friday, May 18, 2007
Tuesday, May 01, 2007
كوچك بال
با الهام از ترانه
"Little Wing"
اثر
Jimi Hendrix
او اكنون
گام بر مي دارد
در ميان ابر ها
با ذهني آشفته
كه مي چرخد
بي پروا
پروانه ها و گورخرها
افسانه ها و مهتاب ها
و هرآنچه كه او
به آن مي انديشد
سوار بر باد مي رود
......
وقتي كه غمگين ام
به سراغ ام مي آيد
با هزار لبخند
كه بي دريغ
بر من نثار مي كند
مي گويد خوب است
خوب است
از من بگير
هرچه مي خواهي
از من بگير
......
پرواز كن
كوچك بال
پرواز كن
"Little Wing"
اثر
Jimi Hendrix
او اكنون
گام بر مي دارد
در ميان ابر ها
با ذهني آشفته
كه مي چرخد
بي پروا
پروانه ها و گورخرها
افسانه ها و مهتاب ها
و هرآنچه كه او
به آن مي انديشد
سوار بر باد مي رود
......
وقتي كه غمگين ام
به سراغ ام مي آيد
با هزار لبخند
كه بي دريغ
بر من نثار مي كند
مي گويد خوب است
خوب است
از من بگير
هرچه مي خواهي
از من بگير
......
پرواز كن
كوچك بال
پرواز كن
Saturday, April 28, 2007
نفس
ريختم
واريز شدم
از حسابي
به حسابي
اما
منصفانه نبود
نه
اين معامله
برايم
سودي نداشت
من
نه وجهي بودم
نه مبلغي
نه جاري بودم
نه در گردش
نه بي ارزش
نه با ارزش
ديگر بس است
اين انگار
آخرين نفس است
البته
آخرين نفس
تو
پس
برو
از اينجا
برو
برو
واريز شدم
از حسابي
به حسابي
اما
منصفانه نبود
نه
اين معامله
برايم
سودي نداشت
من
نه وجهي بودم
نه مبلغي
نه جاري بودم
نه در گردش
نه بي ارزش
نه با ارزش
ديگر بس است
اين انگار
آخرين نفس است
البته
آخرين نفس
تو
پس
برو
از اينجا
برو
برو
Tuesday, April 17, 2007
خود
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز كم كن كه در اين باغ بسي چون تو شكفت
گل بخنديد كه از راست نرنجيم ولي
هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
حافظ
از من
تو
چه مي خواهي
نه
اين را نگو
آنچه را نمي خواهي
آن را بگو
شايد من
در نتوانستن
بيشتر باشم
آيا اين
خود
ماجرايي نيست
ناز كم كن كه در اين باغ بسي چون تو شكفت
گل بخنديد كه از راست نرنجيم ولي
هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
حافظ
از من
تو
چه مي خواهي
نه
اين را نگو
آنچه را نمي خواهي
آن را بگو
شايد من
در نتوانستن
بيشتر باشم
آيا اين
خود
ماجرايي نيست
Monday, April 09, 2007
كرانه
نه در آسمان و زمين
نه روز و
نه شب
نه در جنگل سبز
نه درياي آبي
نه سفيد
نه سياه
نه خورشيد و
نه ماه
من
در
چشم تو
به باران رسيدم
و اين
انكار هيچ چيز نبود
تنها
ابر نگاهت
سرزمين مرا
تاريك كرد
و تو
از فراز من
گذشتي
و من
از عبور تو
ترسيدم
من
از كنار تو
بر كرانه باران
فرود آمدم
نه روز و
نه شب
نه در جنگل سبز
نه درياي آبي
نه سفيد
نه سياه
نه خورشيد و
نه ماه
من
در
چشم تو
به باران رسيدم
و اين
انكار هيچ چيز نبود
تنها
ابر نگاهت
سرزمين مرا
تاريك كرد
و تو
از فراز من
گذشتي
و من
از عبور تو
ترسيدم
من
از كنار تو
بر كرانه باران
فرود آمدم
Saturday, March 31, 2007
مرگ
مرگ
يعني
جسمي
خالي مي شود
از جان
همين و
همان
مرگ
يعني
خاك
يعني
سنگ
مرگ
يعني
خرچنگ
در انديشه اي
امان
از
وقتي كه
بپوسد
ريشه اي
مرگ
يعني
چنين و
چنان
يعني
جسمي
خالي مي شود
از جان
همين و
همان
مرگ
يعني
خاك
يعني
سنگ
مرگ
يعني
خرچنگ
در انديشه اي
امان
از
وقتي كه
بپوسد
ريشه اي
مرگ
يعني
چنين و
چنان
Wednesday, March 21, 2007
خاطر
كم كم
سبزه ها مي آيند
بي تو
نم نم
ابر ها
از آسمان ما
مي كنند عبور
بي تو
بهار
انگار
به خواب مي رود
در مكاني دور
در خاطر من
اين همه
بيدار مي شود
در حسرت نور
با هم
بي تو
سبزه ها مي آيند
بي تو
نم نم
ابر ها
از آسمان ما
مي كنند عبور
بي تو
بهار
انگار
به خواب مي رود
در مكاني دور
در خاطر من
اين همه
بيدار مي شود
در حسرت نور
با هم
بي تو
Saturday, March 10, 2007
پيرانه
چنين مي نمايد
كه عشق هايي
كه شناخته ام
ويرانگرترين بوده اند
و در اين ميان
هر چه كرده ام
پر خطر ترين
......
از اين روي
من
پير مي شوم
پيش از آنكه
زمان ام
فرا رسد
كه عشق هايي
كه شناخته ام
ويرانگرترين بوده اند
و در اين ميان
هر چه كرده ام
پر خطر ترين
......
از اين روي
من
پير مي شوم
پيش از آنكه
زمان ام
فرا رسد
Monday, March 05, 2007
مرز
واژه ها اكنون
تا مرز نبرد حقيقت
و دوگانگي
پيش رفته اند
شب نيز
به پاس پرستو ها
خاموش گشته است
نبرد آغاز مي شود
كه جسارت واژه ها
تاب نمي آورد
و پرستو ها
بيدار مي شوند
تا صبحدم
بهار را
بر آسمان اميد و آرزوي ديرين خويش
پرواز دهند
تا مرز نبرد حقيقت
و دوگانگي
پيش رفته اند
شب نيز
به پاس پرستو ها
خاموش گشته است
نبرد آغاز مي شود
كه جسارت واژه ها
تاب نمي آورد
و پرستو ها
بيدار مي شوند
تا صبحدم
بهار را
بر آسمان اميد و آرزوي ديرين خويش
پرواز دهند
Friday, February 09, 2007
باران
وقتي كه باران مي گيرد
يادت در من جان مي گيرد
«از يك ترانه قديمي »
صداي باران
بر روي شيرواني
هيچ مي داني
چه لذتي دارد
در برج بلند تو
باران
كه باران نيست
اگرچه
مي بارد
يادت در من جان مي گيرد
«از يك ترانه قديمي »
صداي باران
بر روي شيرواني
هيچ مي داني
چه لذتي دارد
در برج بلند تو
باران
كه باران نيست
اگرچه
مي بارد
Friday, February 02, 2007
جدول
تهي
تنها
تاريك
سه واژه اند
كه با حرف ت
شروع مي شوند
......
در جدول من
اين هر سه
تو را
معني مي كنند
......
از اين روست
كه هر بار
آن را حل مي كنم
ناتمام
مي ماند
تنها
تاريك
سه واژه اند
كه با حرف ت
شروع مي شوند
......
در جدول من
اين هر سه
تو را
معني مي كنند
......
از اين روست
كه هر بار
آن را حل مي كنم
ناتمام
مي ماند
Tuesday, January 23, 2007
Tuesday, January 16, 2007
قلم
قلم
بر مي دارم
تا بنويسم
يا ننويسم
قلم
قلب ام را
نشانه مي رود
تا بنويسم
يا ننويسم
قلم
در
دستي
خسته
دست
بر
لبي
بسته
قلم
و من
تا بنويسم
قلم
و ما
يا ننويسم
قلم
فرو مي افتد
و من
از حوصله ام
فرا مي روم
با سر
مي روم
در
چاه سكوت
تا بنويسم
يا ننويسم
قلم
در دست من
در قلب تو
در چاه
......
آه
بر مي دارم
تا بنويسم
يا ننويسم
قلم
قلب ام را
نشانه مي رود
تا بنويسم
يا ننويسم
قلم
در
دستي
خسته
دست
بر
لبي
بسته
قلم
و من
تا بنويسم
قلم
و ما
يا ننويسم
قلم
فرو مي افتد
و من
از حوصله ام
فرا مي روم
با سر
مي روم
در
چاه سكوت
تا بنويسم
يا ننويسم
قلم
در دست من
در قلب تو
در چاه
......
آه
Friday, January 05, 2007
آهسته
هر روز
آهسته
مي آيي
پنجره
مي گشايي
و به تاريكي من
نگاه مي كني
و نمي داني
من
چقدر مي ترسم
و نمي داني
هنوز
روشني تو
براي من
غنيمت است
و اين
به هيچ وجه
دروغ نيست
اين
يك
حقيقت است
آهسته
مي آيي
پنجره
مي گشايي
و به تاريكي من
نگاه مي كني
و نمي داني
من
چقدر مي ترسم
و نمي داني
هنوز
روشني تو
براي من
غنيمت است
و اين
به هيچ وجه
دروغ نيست
اين
يك
حقيقت است
Tuesday, January 02, 2007
بيداري2
اين هم براي خالي نبودن يك جاي خالي
صاحب وبلاگ
شب تا از بستر من جدا شود
اين تن از بند خواب ها رها شود
در آرزوي بيداري بوده ام
تا صبح اين حقيقت برملا شود
صاحب وبلاگ
شب تا از بستر من جدا شود
اين تن از بند خواب ها رها شود
در آرزوي بيداري بوده ام
تا صبح اين حقيقت برملا شود
Subscribe to:
Posts (Atom)