آنک که شبنم وار
از شاخسار شب
فرو می چکی
آسان نیست
در اندیشه درخت
آشیانی
بر
پا
ساختن
Thursday, December 29, 2011
Monday, October 24, 2011
شاپرک
انگار
در انتظارم نشسته بود
در سحرگاه پیاده رو
وقتی رسیدم
بر شانه ام نشست
و با من آمد
و تا عصر
هم آنجا ماند
و بعد
هم آنجا مرد
***
در انتظارم نشسته بود
به رنگ سپیده
بی هیچ نشانی
برای
وداع
در انتظارم نشسته بود
در سحرگاه پیاده رو
وقتی رسیدم
بر شانه ام نشست
و با من آمد
و تا عصر
هم آنجا ماند
و بعد
هم آنجا مرد
***
در انتظارم نشسته بود
به رنگ سپیده
بی هیچ نشانی
برای
وداع
Thursday, July 21, 2011
بی پناه
سردابه سکوت
آوازم را گرفت
به گرمی تن ات پناه آوردم
آنجا که صدا ها در هم می پیچید
و تنها نسیمی
تنهایی را
تکرار می کرد
آوازم را گرفت
به گرمی تن ات پناه آوردم
آنجا که صدا ها در هم می پیچید
و تنها نسیمی
تنهایی را
تکرار می کرد
Friday, April 22, 2011
نا گفته
گلی ست در دستم
نامش را تو بگو
حرفی ست بر زبانم
آن را
تو بخوان
نگو نه
که ناگفته بسیار است
برقی ست در نگاهم
تو
پنهانش
کن
نامش را تو بگو
حرفی ست بر زبانم
آن را
تو بخوان
نگو نه
که ناگفته بسیار است
برقی ست در نگاهم
تو
پنهانش
کن
Wednesday, March 09, 2011
عابر
نه باز می توان گشت
نه باز می توان ماند
هر چه پیش رفته ام
بیش از پیش رفته ام
اکنون
دیگر
به جز رسیدن
راهی نمانده است
نه باز می توان ماند
هر چه پیش رفته ام
بیش از پیش رفته ام
اکنون
دیگر
به جز رسیدن
راهی نمانده است
Subscribe to:
Posts (Atom)