Thursday, December 29, 2005

سوگند 2

به رفتار آرامت
به كردار و خرامت
و به نامت
سوگند مي خورم
كه از آسمان چشمانت
تكه ابري بچينم
وآنگاه
در كمين گاه باد
رهايش كنم
تا از اين پس
تنها من
پرده دار تالار نگاهت نباشم

Monday, December 26, 2005

آرامش

بر من آرامشي حكم مي راند
كه در خاك نيست
آنجا كه ريشه ها
در هم مي پيچند
و سردمدارشان
آب است
بر من آرامشي حكم مي راند
كه در آسمان نيست
آنجا كه ابر ها
از هم مي گريزند
و فرمانروايشان
باد است

بازگشت

از كدامين راه
باز مي آيي
از كدامين راه توفان
كه اينچنين تاريك
به من مي رسد
باز مي گردد
در كدامين راه باران
كه با همه سرديش
بر من مي بارد
باز مي ايستد
از كدامين راه
كدامين راه
باز مي آيي

Saturday, December 24, 2005

نوا

كوله بارم را
بار ديگر بر دوش
مي كشم خاموش
در فراق ياران
همه دلداران
بار ديگر امشب
به نواي باران
مي سپارم گوش
بار ديگر اين آه
بار ديگر آن اشك
در دل تنهايم
مي نهد سر
به خروش

Thursday, December 22, 2005

ترانه

من تنهايي را
نغمه اي تازه ساز خواهم كرد
در گلوي تمام پرندگان
تا پروازكنان
آسمان ها را
بر من فرا خوانند
من تنهايي را
ترانه اي تازه آواز خواهم كرد
بر زبان تمام كودكان
تا سرود خوانان
شادي ها را
به من باز گردانند
من تنهايي را
فصلي تازه آغاز خواهم كرد
در دفتر تمام ساليان
تا شتابان
روز ها را
از من باز ستانند
من تنهايي را
ترانه اي تازه
آواز خواهم كرد

Sunday, December 18, 2005

عبور

بي چراغي اگر مي آيي
در دستانت ستاره اي
پنهان كن
تا من بگويم
در كدامين دست
پنهان است
تنها به شرطي كه
ستاره از آن
بازنده باشد
اگر اين بازي را
پاياني بود
اگر اين عبور
ميسر مي شد
مي آيي اگر
بي چراغي
پنهان كن ستاره اي
در دستانت
ستاره اي دور
براي عبور
از سياهي ها

Wednesday, December 14, 2005

نام

به جهاني
فرا مي خواني ام
بي آنكه واژه اي
از دهانت فرو چكد
بي آنكه هرگز
در من كلامي را برانگيزي
كه تو را با نامي
به بزرگي عشق
و بلنداي بودن
بر خوانده است
از آن تو است
اين نام
كه بر زبانم نشسته است
نامي كه اكنون
به شعري سروده ام

Friday, December 09, 2005

پرسش

در عبور از پس درهاي منتظر
چه سكوتي نهفته است
و در خلوت لحظه ها
قلبي كه از ايثار تهي مانده
روزني نيست در شب
مگر پرواز انديشه اي
در فراز
يا بر نشيب
از نوازش رويا ها
و هجوم حقيقت
چه بر جاي خواهد ماند
و صبح
خبر در فضاي اتاق جريان داشت
تكرار حوادث با اندك تفاوتي
آمدن
يا رفتن
دوباره شب
هواي خانه
و ابرهاي سكوت
وبراستي هيچكس نخواهد دانست
به كجا رفته است
و چه هنگام باز خواهد گشت
مگر شنيدن صدايي
فرياد
يا نجوا
هنوز هم تبلور نياز
وهنوز
پرهيز يك پاسخ

Sunday, December 04, 2005

تپش

در جنون عاطفه اي وحشي
و جدا از هر بند
بي رحمانه عشق را
به بند كشيده بود
بي آنكه خود بداند
يا بتواند كه دريابد
ناباورانه در تاريكي
قلبش تپيده بود
ناگه عبور زنبور كوچكي
از سايبان انديشه اش
بر او به آفتاب
دريچه تازه اي گشود
آنگه براي عشق
در مرز دانستن و دريافتن
شعر بزرگي سرود
شعري بزرگ
و رها از هر بند

Thursday, December 01, 2005

تلاش

من افتاده ام
پرتاب گشته ام
از جايي
به جايي
نمي دانم كي
نمي دانم كجا
مي دانم كه افتاده ام
بر زمين
و اكنون
تنها
به اين مي انديشم
كه دستانم را
بر خاك نهم
و به آرامي
برخيزم
همين