می توانم بخندم
اما
چشم من
تحمل حسادت اشک هایم را
ندارد
Tuesday, October 28, 2008
Sunday, September 28, 2008
راز
من تنها برایت آوازی خواندم و گذشتم این تنها کاری بود که از دستم بر می آمد
شل سیلور استاین
به نقل از مریم
باز می گردم
مثل قاصدی
بی جوابی
بی سوالی
می رانی ام
بی هیچ
کلامی
می گذرم
با آوازی
در گلو
خفته
نه سازی
در کار
نه نقطه
آغازی
میان ما
ما
در میان
ما
ترانه ها
می خوانی ام
به نگاهی
باز می گردم
به کرانه ها
بی امید
پروازی
در برم
رازی
شل سیلور استاین
به نقل از مریم
باز می گردم
مثل قاصدی
بی جوابی
بی سوالی
می رانی ام
بی هیچ
کلامی
می گذرم
با آوازی
در گلو
خفته
نه سازی
در کار
نه نقطه
آغازی
میان ما
ما
در میان
ما
ترانه ها
می خوانی ام
به نگاهی
باز می گردم
به کرانه ها
بی امید
پروازی
در برم
رازی
Monday, September 01, 2008
کم 3
و سکوت
به هزار زبان در سخن است
احمد شاملو
برای سخن گفتن
واژه ها کم اند
کم
اما برای سکوت
سخن ها
بسیار
فاصله میان ما
تنها
رویای به هم رسیدن است
به هزار زبان در سخن است
احمد شاملو
برای سخن گفتن
واژه ها کم اند
کم
اما برای سکوت
سخن ها
بسیار
فاصله میان ما
تنها
رویای به هم رسیدن است
Saturday, August 23, 2008
کم 2
با چشم های بسته
نگاه می کنیم
با گوش های گرفته
می شنویم
و بی صدا
فریاد می زنیم
آرزوی ما
دیدن است
رویایمان
شنیدن
و امیدمان
گفتن
نگاه می کنیم
با گوش های گرفته
می شنویم
و بی صدا
فریاد می زنیم
آرزوی ما
دیدن است
رویایمان
شنیدن
و امیدمان
گفتن
Thursday, August 21, 2008
Tuesday, May 13, 2008
Sunday, May 04, 2008
دیوار
نمی دانم چرا
هیچ وقت
هیچ کس
هیچ جا
بر روی هیچ دیواری
ننوشت
مرگ بر دیوار
آخر چرا
همه اش
از دیوار
مرگ دیگران را
می خواهند
هیچ وقت
هیچ کس
هیچ جا
بر روی هیچ دیواری
ننوشت
مرگ بر دیوار
آخر چرا
همه اش
از دیوار
مرگ دیگران را
می خواهند
Sunday, April 06, 2008
Sunday, March 30, 2008
Saturday, March 08, 2008
بهار
افق اندیشه های رویایی ام
همیشه
با آفتاب بهار تو
طلوع می کند
تمامی راه ها
چه سهل و چه دشوار
به ابتدای تو
منتهی می شود
برای من
تو اولین ی و آخرین
چه شب باشی و چه روز
چه گذشته،چه امروز
من
می ستایم ات
و دوست ات می دارم
و می دانم که می مانی
نه به شرمساری
که با غرور
برای آینده
سرود آزادی
آبادی
و عشق
می خوانی
وطن ام
همیشه
با آفتاب بهار تو
طلوع می کند
تمامی راه ها
چه سهل و چه دشوار
به ابتدای تو
منتهی می شود
برای من
تو اولین ی و آخرین
چه شب باشی و چه روز
چه گذشته،چه امروز
من
می ستایم ات
و دوست ات می دارم
و می دانم که می مانی
نه به شرمساری
که با غرور
برای آینده
سرود آزادی
آبادی
و عشق
می خوانی
وطن ام
Tuesday, February 05, 2008
Wednesday, January 23, 2008
غرور
در گذشته باد نمی آید
......
سهراب سپهری
نمی گذرم
عبور می کنم
من
از
گذشته
گذشته ام
از این روست
که احساس
غرور
می کنم
......
سهراب سپهری
نمی گذرم
عبور می کنم
من
از
گذشته
گذشته ام
از این روست
که احساس
غرور
می کنم
Subscribe to:
Posts (Atom)