به پرده ها كه مي نگرم
دستان تو را مي بينم
در شيشه ها
چشمانت را
پرده را كنار مي زنم
كوچه خالي
كوچه تاريك
كوچه ويران است
و من
از تمام كوچه هاي جهان
تنها ترم
و چه بي انتها
تا تو
ادامه مي يابم
و چه بي پايان
تو را
نمي يابم
پرده را مي كشم
تمام تو را مي بينم
با دو دستي
كه چشمانت را
پوشانده است
خانه خالي
خانه تاريك
خانه ويران است
و من
ديگر
نمي بينم
Saturday, August 26, 2006
Friday, August 18, 2006
Sunday, August 13, 2006
آتش بس
چرا مي گويند
جنگ اول
بهتر است از
صلح آخر
چرا نمي گويند
صلح
چه آخر باشد
و چه اول
هميشه بهتر است
و چرا نمي گويند
جنگ
چه اول باشد
و چه آخر
هيچگاه بهتر نيست
آه
چقدر هنوز
انسان
از مفاهيم خود
دور است
چرا نمي بيند
انگار
كور
است
جنگ اول
بهتر است از
صلح آخر
چرا نمي گويند
صلح
چه آخر باشد
و چه اول
هميشه بهتر است
و چرا نمي گويند
جنگ
چه اول باشد
و چه آخر
هيچگاه بهتر نيست
آه
چقدر هنوز
انسان
از مفاهيم خود
دور است
چرا نمي بيند
انگار
كور
است
Tuesday, August 08, 2006
تازه
يك راه
يك راه
تنها
راهي
سو به سوي تو
يك دل
يك دل
تنها
دلي
در آرزوي تو
يك در
يك در
تنها
دري
رو به روي تو
يك بار
يك بار
تنها
باري
در جستجوي تو
اينها
همه
اگر
مي شد
تازه
تازه
تنها
تنها
نه پيش روي تو
يك راه
تنها
راهي
سو به سوي تو
يك دل
يك دل
تنها
دلي
در آرزوي تو
يك در
يك در
تنها
دري
رو به روي تو
يك بار
يك بار
تنها
باري
در جستجوي تو
اينها
همه
اگر
مي شد
تازه
تازه
تنها
تنها
نه پيش روي تو
Subscribe to:
Posts (Atom)