Posts

Showing posts from September, 2007

با گلبرگ

نه می روم نه می مانم نه می گویم نه سکوت می کنم با گلبرگی در دست ام به سویت می آیم نه نگاه می دارمت نه رهایت می سازم با گلبرگی در دست ات باز می گردم نه می دانم نه نمی دانم

دوباره

لحظه ای و بس به اندازه نفس روزنی نوری عبوری از پس دیوار که اندیشه فرار از اینجا شروع می شود من فریاد نمی زنم فکر می کنم شاید دوباره می شد کاری کرد لحظه ای و بس در اندیشه قفس روزنی نوری حضوری که شاید دوباره می شد کاری کرد