Posts

Showing posts from March, 2006

ندا

پنهان و پيداست آفتاب و زمين زمزمه دارد با ابر نم نم نم مي بارد باران آنك پرنده ندا مي دهد غنچه اي روييده ست يعني چشم باغچه باز هم نو بهاري ديده ست

ترانه 2

به سادگي يك دست به تنهايي يك خواب آمدم كه بگويم باور كن اين ترانه را باور كن آمدم كه بگويم به تو به سادگي به زلالي مثل آب باور كن دستم را قلبم را و نامم را بر تمام ترانه ها براي تو

تو 2

سخن گفتن از تو سخاوتي مي خواهد سخاوتي كه تنها از آن توست برازنده نام توست كلام ارتباط صميمانه واژه هاست و شعر نهايت اين ارتباط نهايت اين صميميت عاشقانه است سخن گفتن از تو آري نهايتي مي خواهد نهايتي كه تنها از آن توست برازنده نام توست

تو

در دلم پروانه اي پر مي زند بر لبم لبخندي ست سلام اي نسيم سلام اي عابر سلام اي شاعر كجاست عاشقانه اي تا بسازم ترانه اي براي تو براي تو اي كاش مي توانستم اي كاش مي دانستم چگونه چگونه انگار عاشق مي شوم عاشق

سوگند

اگر در توانم بود از باغ سرسبز شادماني غنچه اي جاودانه مي چيدم و به گلدان شيشه اي قلب ات مي سپردم و اگر دستانم مي رسيد از آسمان آبي رنگ آرامش پرنده اي فناناپذير مي گرفتم و در قفس كاغذي ذهن ات رها مي ساختم و اگر گذارمان مي افتاد از ساحل گرم محبت صدفي كهن برمي داشتم و با رشته اي از سوگند به گردن ات مي آويختم و اگر آزادي واژه اي بيش نبود هرگز نمي گذاشتيم كه از سر زبانمان به بيرون لغزد

فرياد

غوغاي باد قيلوله ابر را پاره مي كند پيش از آنكه ببارد بر رخوت زمين من ناگزير فرياد مي زنم سكوت ام از آن تو پيش از آنكه برخيزي از خواب اين رويا را ببين