سوگند
اگر در توانم بود
از باغ سرسبز شادماني
غنچه اي جاودانه مي چيدم
و به گلدان شيشه اي قلب ات مي سپردم
و اگر دستانم مي رسيد
از آسمان آبي رنگ آرامش
پرنده اي فناناپذير مي گرفتم
و در قفس كاغذي ذهن ات رها مي ساختم
و اگر گذارمان مي افتاد
از ساحل گرم محبت
صدفي كهن برمي داشتم
و با رشته اي از سوگند
به گردن ات مي آويختم
و اگر آزادي
واژه اي بيش نبود
هرگز نمي گذاشتيم
كه از سر زبانمان
به بيرون لغزد
از باغ سرسبز شادماني
غنچه اي جاودانه مي چيدم
و به گلدان شيشه اي قلب ات مي سپردم
و اگر دستانم مي رسيد
از آسمان آبي رنگ آرامش
پرنده اي فناناپذير مي گرفتم
و در قفس كاغذي ذهن ات رها مي ساختم
و اگر گذارمان مي افتاد
از ساحل گرم محبت
صدفي كهن برمي داشتم
و با رشته اي از سوگند
به گردن ات مي آويختم
و اگر آزادي
واژه اي بيش نبود
هرگز نمي گذاشتيم
كه از سر زبانمان
به بيرون لغزد
Comments
khili ba ham fargh daran .....
moshkele ma ham hamine ouni ro ke ham safar mikonim ham masir mibinim va tamame tole rah dochare moshkel mishim
ary hamishe maghsadi hast vagatne amadan rafatan bi mafhome age adami be hadafesh be mafhome zendegish be masiresh narese in safar bimana mishe sarpanah maghaeee ast
yaftan sarpanah baraye panhe movaghate ageh adami be hadaf
اينكه مي شود همسفر بود و هم مسير
هم شد،در طول سفر.اما زياد اتفاق
نمي افتد
اگر بشود،اگر!؟
..........
merc az tarifetan behem rohiye dad
چراكه زندگي
چون كوه
در پشتم ايستاده است
به پا مي خيزم
به اميد بوسه اي
از لبان آنكه
دوستش مي دارم
به پا مي خيزم
تا بگويم
پرنده
تا بگويم
پرواز
به پا مي خيزم
تا بگويم
آوازه خوان
يا
آواز
اين هم از سنت شكني ما!قطعه اي
بي نام،در قسمت نظرها