آهسته

هر روز
آهسته
مي آيي
پنجره
مي گشايي
و به تاريكي من
نگاه مي كني
و نمي داني
من
چقدر مي ترسم
و نمي داني
هنوز
روشني تو
براي من
غنيمت است
و اين
به هيچ وجه
دروغ نيست
اين
يك
حقيقت است

Comments

Anonymous said…
این «آهسته» شما زیباست و در حقیقت دست نیافتنی است

از تعارفات معمول وبلاگی که بگذریم باید اعتراف کنم که لذت بردم و زیباست...
bamdad.m said…
لطف داريد.سپاسگزارم
maryam said…
چقدر لطیف است:)
bamdad.m said…
مريم،خوشحالم كه لطافتي هرچند گذرا
بر لطافت شما دميدم
Anonymous said…
حقيقت، حتي اگر تلخ...
bamdad.m said…
بله،و شايد هم نه چندان تلخ
farnaz said…
sade,ziba,vaghti in shero khoondam ehsas kardam

hata noori koochak dar zendegi ma ensanha
mayeye omide ba hamin noorha va hozorhaye ke be nazare man koohak nistan,,,mishe rooye pa istad va baz harekat kard,zendegi kard...

Popular posts from this blog

فریاد سکوت

جنگ و عروسك,ABBA

بازی