آهسته
هر روز
آهسته
مي آيي
پنجره
مي گشايي
و به تاريكي من
نگاه مي كني
و نمي داني
من
چقدر مي ترسم
و نمي داني
هنوز
روشني تو
براي من
غنيمت است
و اين
به هيچ وجه
دروغ نيست
اين
يك
حقيقت است
آهسته
مي آيي
پنجره
مي گشايي
و به تاريكي من
نگاه مي كني
و نمي داني
من
چقدر مي ترسم
و نمي داني
هنوز
روشني تو
براي من
غنيمت است
و اين
به هيچ وجه
دروغ نيست
اين
يك
حقيقت است
Comments
از تعارفات معمول وبلاگی که بگذریم باید اعتراف کنم که لذت بردم و زیباست...
بر لطافت شما دميدم
hata noori koochak dar zendegi ma ensanha
mayeye omide ba hamin noorha va hozorhaye ke be nazare man koohak nistan,,,mishe rooye pa istad va baz harekat kard,zendegi kard...