هوای تو

پس از باران
آنگاه که ابر از سرم گذشته
و حتی بعضی چیزهای دیگر
دیگر از سرم گذشته
من با فراق بال
در هوای تو نفس میکشم
آفتاب نگاهت بر نقش خاکی چهره ام می تابد
نفس می کشم
گرم می شوم
و زندگی را آغاز می کنم...
آیا عشق
 آغاز زندگی نبود؟

Comments

maryam said…
بامداد این شعر رو خیلی دوست دارم
bamdad.m said…
منم همینطور مریم

Popular posts from this blog

فریاد سکوت

بازی

جنگ و عروسك,ABBA