Thursday, June 05, 2014

هوای تو

پس از باران
آنگاه که ابر از سرم گذشته
و حتی بعضی چیزهای دیگر
دیگر از سرم گذشته
من با فراق بال
در هوای تو نفس میکشم
آفتاب نگاهت بر نقش خاکی چهره ام می تابد
نفس می کشم
گرم می شوم
و زندگی را آغاز می کنم...
آیا عشق
 آغاز زندگی نبود؟

2 comments:

maryam said...

بامداد این شعر رو خیلی دوست دارم

bamdad.m said...

منم همینطور مریم