پرنده 2
بال هاي خسته را
باز كرد
به افق خيره گشت
و ديد
در آن دور دور
باران مي بارد
و از آن دور دور
صدايي شنيد
صدايي
سبز
او را
به ياد جنگل انداخت
با آن همه درخت
لحظه اي
پا پس كشيد
دوباره
صدايي شنيد
مثل باران
خيس خيس
از آن دور دور
لحظه اي
درنگ كرد
خيز برداشت
و پريد
و رفت
به آن دور دور
......
بال هاي خسته را
باز كرد
و سرانجام
چنين
پرنده بي پروا
پرواز كرد
باز كرد
به افق خيره گشت
و ديد
در آن دور دور
باران مي بارد
و از آن دور دور
صدايي شنيد
صدايي
سبز
او را
به ياد جنگل انداخت
با آن همه درخت
لحظه اي
پا پس كشيد
دوباره
صدايي شنيد
مثل باران
خيس خيس
از آن دور دور
لحظه اي
درنگ كرد
خيز برداشت
و پريد
و رفت
به آن دور دور
......
بال هاي خسته را
باز كرد
و سرانجام
چنين
پرنده بي پروا
پرواز كرد
Comments