احساس

قلم در دست
مي نشينم
يك لحظه
انگار
مي ترسم
چرا
از چه
نمي دانم
نمي دانم
خيره بر كاغذ
خاموش
مي مانم
و مي مانم
احساس مي كنم
واژه ها
اين واژه ها
از دستم
مي گريزند
و مي دانم
مي دانم
دوباره
مي خواهند
از من عبور كنند
تا
به
دامان
تو
آويزند

Comments

Anonymous said…
خیلی قشنگ بود
:-)
bamdad.m said…
از لطف تو ممنون،سپيد
Anonymous said…
Greets to the webmaster of this wonderful site! Keep up the good work. Thanks.
»

Popular posts from this blog

فریاد سکوت

بازی

جنگ و عروسك,ABBA