Posts

Showing posts from November, 2006

نان

روزي يك نان براي هر انسان تا وقتي چنين نيست نام انسان نه يك نام كه تنها لقبي ست كه بي دليل به خود داده ايم تا وقتي چنين نيست نام اين سياره هم زمين نيست

نه

تو از من غروب نخواهي كرد نه در من طلوع اين حكايت ماه و خورشيد است يكي كه مي خوابد يكي بيدار مي شود

اقاقي

من از تكرار اقاقي خسته ام و دهان تو هنوز بوي ياس مي دهد گفته ام بار ها ليواني خاطره بنوش شايد بهتر باشد دست از دريا بشوييم تا فردا چيزي نمانده است

دام

سپيده از كدام سو سر خواهد زد شب اگر بر تو واژگون شده باشد من از كدام بستر بر خواهم خاست خواب اگر با من رويايي در ميان نگذاشته باشد و اين آرزو از كدام دام خواهد رهيد خود اگر صيادي بيش نباشد

ديوار

ديوار تنهايي چندان بزرگ نبود تا وسوسه صعود را محكوم كند اما براي سقوط اتهام كوچكي كافي بود ...... تنهايي تنهايي

ورود‌

هندسه ساده من دايره اي ست كه بر آن نوشته اند ورود هيچكس اكيداً ممنوع نيست‍‍ هندسه ساده من مثلثي ست كه بر آن نوشته اند اينجا خطر مرگ وجود ندارد

نیستان

در این شبان هول و حسرت طولانی در این شبان تفکر بی پایان یاد تو ای عزیز تنها یاد تو مرحم است ...... م.بی زمان در کجا می توان سرزمینی یافت سرزمینی که در آن پرچم ها گرفتار توفان نمی شوند سرزمینی که ابرهای آسمانش سپیدند و قصد تهاجم ندارند آنجا که هیچ صدای رسایی گویای خشم نیست آنجا که هیچ چیز هیچ چیز به رنگ خون نیست سرزمینی که در آن افسانه به حقیقت می گراید و رویا واقعی ترین جزء زندگی ست هیچکس به کابوسی بی گاه نیمه شب از خواب نمی خیزد صفیر گلوله ها در فضای دور نمی پیچد وصدای جیغ زنی از دور به گوش نمی رسد آنجا که نه فریادی هست نه اضطرابی که در پس فریاد جای خود را به فراموشی بخشد چنین سرزمینی آیا هست