نیستان
در این شبان هول و حسرت طولانی
در این شبان تفکر بی پایان
یاد تو ای عزیز
تنها یاد تو
مرحم است
......
م.بی زمان
در کجا می توان سرزمینی یافت
سرزمینی که در آن پرچم ها
گرفتار توفان نمی شوند
سرزمینی که ابرهای آسمانش
سپیدند و قصد تهاجم ندارند
آنجا که هیچ صدای رسایی
گویای خشم نیست
آنجا که هیچ چیز
هیچ چیز
به رنگ خون نیست
سرزمینی که در آن افسانه
به حقیقت می گراید و
رویا
واقعی ترین جزء زندگی ست
هیچکس به کابوسی بی گاه
نیمه شب از خواب نمی خیزد
صفیر گلوله ها
در فضای دور نمی پیچد
وصدای جیغ زنی
از دور به گوش نمی رسد
آنجا که نه فریادی هست
نه اضطرابی که در پس فریاد
جای خود را
به فراموشی بخشد
چنین سرزمینی آیا هست
در این شبان تفکر بی پایان
یاد تو ای عزیز
تنها یاد تو
مرحم است
......
م.بی زمان
در کجا می توان سرزمینی یافت
سرزمینی که در آن پرچم ها
گرفتار توفان نمی شوند
سرزمینی که ابرهای آسمانش
سپیدند و قصد تهاجم ندارند
آنجا که هیچ صدای رسایی
گویای خشم نیست
آنجا که هیچ چیز
هیچ چیز
به رنگ خون نیست
سرزمینی که در آن افسانه
به حقیقت می گراید و
رویا
واقعی ترین جزء زندگی ست
هیچکس به کابوسی بی گاه
نیمه شب از خواب نمی خیزد
صفیر گلوله ها
در فضای دور نمی پیچد
وصدای جیغ زنی
از دور به گوش نمی رسد
آنجا که نه فریادی هست
نه اضطرابی که در پس فریاد
جای خود را
به فراموشی بخشد
چنین سرزمینی آیا هست
Comments
افلاطون ابله...!؟
من نمی دونستم...جدی؟؟چرا شاعر ها رو راه نمی دادند؟
بودند كه با سلاح ايجاز و ايهام شعر
در برابر استدلال هاي او مي ايستادند
و عقايد او را به چالش مي گرفتند.از
اين رو افلاطون شاعران را ديوانه و مضر جامعه خوانده و آنان را از آرمان
شهر خود بيرون راند.بعد ها نيچه كه
خود نيز شاعر بود به دفاع از شاعران
برخاست و در اين زمينه حتي تا جايي
پيش رفت كه شعر را مبناي فلسفه اش
قرار داد.نيچه مي گويد:اگر شاعران
نبودند،جامعه بشري هرگز به تعالي
نمي رسيد