تقویم
تقویمی که خریدیم با هم
به صفحه آخرین ماه خود نزدیک می شود
همان که بر رویش نوشتی
"دوستت دارم"
همان که بر رویش دوستم داشتی
و هر از گاهی
جمله ای
می نگاشتی
همان که در زیرش
می نشستیم پشت میز
و رویاهایمان را قسمت می کردیم
همان که در زیرش
دستانم را چگونه بزرگ می دیدی
یادت هست؟
و یادت هست
چقدر قصه از با هم بودن گفتیم؟
از بودن گفتیم
از ماندن گفتیم
و گفتیم
و گفتیم
و تاب آوردیم
همه فصل ها را یک به یک
و رنگ به رنگ
و
اما
لحظه ای درنگ
......
باد
باد دستان مرا با خود برد
و قلب تو را با خود برد
و حرف ها را با خود برد
و قصه ها را با خود برد
و فصل ها را
و باد
و برد
و
......
و حالا
این
آخرین برگ همان تقویمی ست
که خریدیم با هم
و ما
و باد
باد ما را با خود برد
و برد
و
......
Comments
chandin bar khoondam kheili ba ehsas va tasir gozare ..az sogand zibatareeee...
بسیار زیباست وحقیقی
ایکاش دوستت دارم ها یی که گفته میشد از اعماق وجودمان بود نه از نوک زبانمان تا ماندگار و حقیقی بود نه فانی و دروغین
مسعود نوری