Posts

Showing posts from July, 2006

کوچک

بس است از جان ما چه می خواهید مگر شهر خوشبختی های ما چقدر بزرگ بود که پل های آرزو هایمان را بمباران کردید و راه های ارتباطی ما را با رویا های کوچک مان از میان بردید مگر سهم ما از زندگی چقدر بود چقدر چه کسی به شما اجازه داد خانه های ما را ویران کنید پدرانمان را بکشید و مادرانمان را از حق داشتن یک زندگی ساده محروم کنید چه کسی به شما اجازه داد نام های ما را از ما بدزدید و به جای آن به ما لقب آواره عطا کنید ما این آوارگی را نمی خواهیم ما عطای شما را به لقایتان می بخشیم آیا براستی به کدام بهانه می جنگید کدام بهانه آيا براستي از جان ما چه می خواهید از جان ما کودکان در جنگ نابرابر ای نابرادران ای نابرادر

موج

مي گويند موج تازه خشونت جهان را فرا مي گيرد مي گويند هر روز كودكان مي ميرند يا از گرسنگي يا در جنگ فنا مي شوند مي گويند انسان به تازگي دريافته است كه هنوز به هيچ وجه تكامل نيافته است مي گويند دنيا به دست مشتي ديوانه ويرانه خواهد شد مي گويند خبرها حاكي از آن است كه گريستن آدم را سبك مي كند من در درياي درد غوطه مي خورم و به پهناي جهان مي گريم اما نه دروغ مي گويند من هر لحظه سنگين تر مي شوم و پيش از آنكه براي هميشه فرو روم به تمام كودكان تشنه گرسنه و خسته پيش از آنكه قلب هاشان در انفجار بمب دراصابت گلوله تانك با خانه هاشان يا به ضرب خمپاره پاره پاره شود بوسه اي مي بخشم اين آخرين بوسه

بزرگ

بيا بجنگيم بيا تا دندان مسلح شويم و يكديگر را بكوبيم با تمام قوا من تو را خواهم زد تو مرا خواهي كشت تو مرا خواهي زد من تو را خواهم كشت فرقي نمي كند خواهيم زد خواهيم كشت آنقدر كه ديگر كسي باقي نخواهد ماند تا به دنيا نگاه كند و ببيند برنده كيست كجاست چه مي كند با اين پيروزي بزرگ در نبرد نابودي با بودن

كوچه

سبز پر رنگ نام كوچه اي ست در آن سوي جهان آنجا كه من هر روز بيدار مي شوم و مي روم به دالان آبي كه نام خياباني ست در آن حوالي تا اتوبوس سوار شوم و براي خريد بروم به شهر سبز پر رنگ نام كوچه اي ست در آن سوي جهان آنجا كه او خانه اي دارد و من نبايد هيچوقت قبل از ساعت سه به او زنگ بزنم نكند از خواب بلند شود سبز پر رنگ نام كوچه اي ست در آن سوي جهان آنجا كه من يك سال طول كشيد تا بدانم اين نام نام كوچه اي ست رو به روي تنهايي سبز پر رنگ نام كوچه اي ست

كلاف

در انتظار طلوع ستاره اي تا سپيده بيدار ماندم كلاف سر در گمي بود رشته رويا ها من به اختيار خود اينگونه اش خواندم