کوچک

بس است
از جان ما چه می خواهید
مگر شهر خوشبختی های ما
چقدر بزرگ بود
که پل های آرزو هایمان را
بمباران کردید
و راه های ارتباطی ما را
با رویا های کوچک مان
از میان بردید
مگر سهم ما از زندگی
چقدر بود
چقدر
چه کسی به شما اجازه داد
خانه های ما را ویران کنید
پدرانمان را بکشید
و مادرانمان را
از حق داشتن یک زندگی ساده
محروم کنید
چه کسی به شما اجازه داد
نام های ما را
از ما بدزدید
و به جای آن
به ما
لقب آواره عطا کنید
ما این آوارگی را نمی خواهیم
ما عطای شما را
به لقایتان می بخشیم
آیا براستی
به کدام بهانه می جنگید
کدام بهانه
آيا براستي
از جان ما چه می خواهید
از جان ما کودکان
در جنگ نابرابر
ای نابرادران
ای نابرادر

Comments

maryam said…
یاد این شعر شاملو افتادم:

جخ امروز از مادر نزاده ام ،نه
عمرجهان بر من گذشته است
نزدیکترین خاطره ام خاطره قرنهاست
بارها به خونمان کشیدند
به یاد آر
و تنها دست آورد کشتار
جل پاره بی قاتق سفره بی برکت ما بود

بقیه اش خوب به خاطرم نیست اما توی کتاب مدایح بی صله هست.
bamdad.m said…
بله مريم.ممنونم.لازم شد چند باره سري
به مدايح بي صله بزنم

Popular posts from this blog

فریاد سکوت

بازی

جنگ و عروسك,ABBA