Posts

Showing posts from 2008

حسادت

می توانم بخندم اما چشم من تحمل حسادت اشک هایم را ندارد

راز

من تنها برایت آوازی خواندم و گذشتم این تنها کاری بود که از دستم بر می آمد شل سیلور استاین به نقل از مریم باز می گردم مثل قاصدی بی جوابی بی سوالی می رانی ام بی هیچ کلامی می گذرم با آوازی در گلو خفته نه سازی در کار نه نقطه آغازی میان ما ما در میان ما ترانه ها می خوانی ام به نگاهی باز می گردم به کرانه ها بی امید پروازی در برم رازی

کم 3

و سکوت به هزار زبان در سخن است احمد شاملو برای سخن گفتن واژه ها کم اند کم اما برای سکوت سخن ها بسیار فاصله میان ما تنها رویای به هم رسیدن است

کم 2

با چشم های بسته نگاه می کنیم با گوش های گرفته می شنویم و بی صدا فریاد می زنیم آرزوی ما دیدن است رویایمان شنیدن و امیدمان گفتن

کم

از من شاخه ای شکست از تو برگی فرو افتاد از ما اما توفانی به پا نشد

شکست

تو را چه آسان می شکنند آنان که آسان می شکنند

دیوار

نمی دانم چرا هیچ وقت هیچ کس هیچ جا بر روی هیچ دیواری ننوشت مرگ بر دیوار آخر چرا همه اش از دیوار مرگ دیگران را می خواهند

دلیل

دوستت دارم چون دوست داشتنی هستی آیا این دلیل کافی نیست

ما

ما تنها با هم است که می مانیم بی هم ما هرگز نمی توانیم

بهار

افق اندیشه های رویایی ام همیشه با آفتاب بهار تو طلوع می کند تمامی راه ها چه سهل و چه دشوار به ابتدای تو منتهی می شود برای من تو اولین ی و آخرین چه شب باشی و چه روز چه گذشته،چه امروز من می ستایم ات و دوست ات می دارم و می دانم که می مانی نه به شرمساری که با غرور برای آینده سرود آزادی آبادی و عشق می خوانی وطن ام

غبار

تنهایی غباری ست بر اندیشه ام حضور ات نسیمی که خاطره بهار را تکرار می کند

غرور

در گذشته باد نمی آید ...... سهراب سپهری نمی گذرم عبور می کنم من از گذشته گذشته ام از این روست که احساس غرور می کنم