هراس

هواپيمايي ناگاه
بغض دلگير صدايش را
بر فراز سرم شكست
بر وهم تيره آسمان
خيره مي شوم
بي تاب
هيچ ردي نيست
لحظه اي در گذشت
و حس پرواز دگرگون شد
همانگونه كه اكنون درد
با دگرگونه معياري
سنجيده مي شود
اينك درنگ كن
در بهت چشمانش
بر سقوط هسته هراس
از سقف شكسته آسمان
و درنگ كن
بر لرزش ريشه هاي سرد
كه از جدار هاي جسم و روح
به درون مي خزند
بي شكيب

Comments

Popular posts from this blog

فریاد سکوت

بازی

جنگ و عروسك,ABBA