در این شبان هول و حسرت طولانی در این شبان تفکر بی پایان یاد تو ای عزیز تنها یاد تو مرحم است ...... م.بی زمان در کجا می توان سرزمینی یافت سرزمینی که در آن پرچم ها گرفتار توفان نمی شوند سرزمینی که ابرهای آسمانش سپیدند و قصد تهاجم ندارند آنجا که هیچ صدای رسایی گویای خشم نیست آنجا که هیچ چیز هیچ چیز به رنگ خون نیست سرزمینی که در آن افسانه به حقیقت می گراید و رویا واقعی ترین جزء زندگی ست هیچکس به کابوسی بی گاه نیمه شب از خواب نمی خیزد صفیر گلوله ها در فضای دور نمی پیچد وصدای جیغ زنی از دور به گوش نمی رسد آنجا که نه فریادی هست نه اضطرابی که در پس فریاد جای خود را به فراموشی بخشد چنین سرزمینی آیا هست